اسرار گنج دره جنی
نویسنده:
ابراهیم گلستان
امتیاز دهید
✔علی کشاورزی است که به هنگام شخم زمین اش به گنجی بزرگ دست مییابد. او پنهانی و به تکرار مقداری از اشیاء گنج را برای فروش به شهر میبرد، و به زودی زندگی مجللی برای خود فراهم میکند. خریداران عتیقه در شهر علی را تشویق میکنند که از همسر روستایی اش معصومه جدا شود و با زنی شهری ازدواج کند. عده ای از اهالی روستا و خریداران عتیقه درصددند تا به محل گنج دست پیدا کنند..
از متن کتاب:
مرد دیگر لباس نیم دار نمی پوشید. رختش را، به راهنمایی زن زرگر، طراح مد سفارشی می دوخت. تغییر در پشت رخت هم بود. چندان عتیقه های گران را کشانده بود به بازار که دیگر، در ظاهر، آزاد از حدود پولی مرسوم و عادی بود. از این حدود گذشتن جوری دوباره بودن بود. هر چند خرج پول برایش به ظاهر تفنن بود در واقع گستردن وجود بود، بر وجود خویش میافزود؛ نوعی خرید قوت و حیثیت و هویت بود؛ تحمیل خود به عالم هستی بود. اطمینان به دارایی او را از بدگمانی مصون می داشت، و دست بازی خوشبینی به او می داد. ثروت سریع بود و این سرعت او را برای خودش سرفراز و منفرد می کرد. هر چند سرفرازی امروز جبران تلخی دیروز بود، در عین حال تاکید سرشکسته بودن دیروز هم بود، و اندیشه تلافی تحقیر را شدیدتر می کرد. تغییر در پشت رخت هم بود هر چند پیش تر از حد پوست نمی رفت..
بیشتر
از متن کتاب:
مرد دیگر لباس نیم دار نمی پوشید. رختش را، به راهنمایی زن زرگر، طراح مد سفارشی می دوخت. تغییر در پشت رخت هم بود. چندان عتیقه های گران را کشانده بود به بازار که دیگر، در ظاهر، آزاد از حدود پولی مرسوم و عادی بود. از این حدود گذشتن جوری دوباره بودن بود. هر چند خرج پول برایش به ظاهر تفنن بود در واقع گستردن وجود بود، بر وجود خویش میافزود؛ نوعی خرید قوت و حیثیت و هویت بود؛ تحمیل خود به عالم هستی بود. اطمینان به دارایی او را از بدگمانی مصون می داشت، و دست بازی خوشبینی به او می داد. ثروت سریع بود و این سرعت او را برای خودش سرفراز و منفرد می کرد. هر چند سرفرازی امروز جبران تلخی دیروز بود، در عین حال تاکید سرشکسته بودن دیروز هم بود، و اندیشه تلافی تحقیر را شدیدتر می کرد. تغییر در پشت رخت هم بود هر چند پیش تر از حد پوست نمی رفت..
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسرار گنج دره جنی
می دانست آدم حتی به تجربه های خصوصی خود بی توجه است. دیگر چه خواسته اندرز و پند و حکمت از دست دوم و سوم. می دانست آدم در هر حال باید برای خود گز و معیار خاص بسازد، که می سازد. می دانست حتی در معیار و گز نداشتن یک جور معیار، یا عیار پنهان است. تازه، این ها هم در زیر بار حادثه ها باز شکل و قدر تازه می گیرند. اساس گز برای هر آدم باید صداقتش به خودش باشد. وقتی صداقت بود هوش هم به کار می افتد چون آن وقت می داند که آن چه می داند برای او بس نیست. هوشش به کار می افتد. چشم باز می شود افیون ترس و عادت از تاثیر می افتد – آدم می شود آزاد. بی آزادی آدم به آدمیت نمی رسد، هرگز. دروغ ضد آزادی ست. بی آزادی سلطه به دست نمی آید. بی سلطه آدم همیشه حیوان است. اصلا آدم یعنی مسلط به خود بودن. وقتی صداقت نباشد تسلط نیست. مسلط به خود بودن یعنی تامین پایه آزادی. می دانست.
.
اسرارگنج دره جنی ابراهیم گلستان